سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یالثارات الحسین

درمطلب حاضر اهمیت و ضرورت شرح صدر و تحمل بالا در مسئولان و رهبران جامعه و تأثیرات آن بر مردم و فضای عمومی اجتماع مورد بررسی قرارگرفته که با هم آن را ازنظر می گذرانیم. 
¤ ¤ ¤ 
پیامبر (ص) نماد شرح صدر 
یکی از صفات اساسی لازم در رهبری جامعه شرح صدر است. رهبر جامعه می بایست آن چنان از آستانه بالای تحمل برخوردار باشد که همه شهروندان و افراد جامعه را همانند فرزندان خویش بداند. 
خداوند درتوصیف پیامبر(ص) او را به خلق عظیم ستوده است و درتفسیر آن در آیات قرآنی به موارد بی شماری اشاره کرده که بیانگر و تحلیل کننده علت ستایش به خلق عظیم است؛ زیرا آن حضرت از چنان شرح صدر و آستانه بالای تحمل برخوردار بود که نمی توان حتی در پیامبران اولوالعزم نیز کسی را همانند ایشان سراغ گرفت. شدت اذیت و آزارها نسبت به ایشان و اتهامات از سوی دوست نادان و دشمن دانا تا آن اندازه بود که آن حضرت می فرماید: ما اذی نبی مثل ما اذیت؛ هیچ پیامبری چون من اذیت و آزار نشد.دشمنان ایشان را ساحر و مجنون خواندند و دوستان از اطاعت بی چون و چرا از او سرباز زدند و حتی برخی با آن که علم داشتند که ایشان جز براساس وحی سخن نمی گوید و هرآنچه بر زبان می آورد، وحی نازل شده از سوی خداوند است: و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی، با آن همه می گفتند:الرجل لیهجر، این مرد هذیان می گوید. 
منافقان نیز به عنوان شهروند امت و جامعه اسلامی با سوء استفاده از شرح صدر آن حضرت (ص) تلاش می کردند تا مقاصد خویش را پیش ببرند. خداوند این صفت آن حضرت (ص) را برخاسته از خلق عظیم ایشان بر می شمارد و در آیه 61 سوره توبه می فرماید:ازایشان کسانی بودند که پیامبر را اذیت می کردند و می گفتند او شنوا و حرف شنوی دارد وهرچه بگوییم باور می کند؛ بگو او گوش شنوای درخیر شماست. این شنوایی به سبب ایمان به خدا و باور به مومنان و از باب رحمت به مردمان است. 
آن حضرت (ص) درمیان اهل خانه و خانواده، اهل مهر و محبت بود و از خطاهای فاحش همسران می گذشت به گونه ای که خداوند از ایشان می خواهد برای آسایش خود هم که شده برخی از آن زنان را طلاق دهد و اگر پیامبر آنان را طلاق دهد، خداوند به او زنهایی بهتر می دهد، با این همه این کار را نکرد و نسبت به اذیت و آزارهای ایشان تحمل کرد. (سوره تحریم). 
برخی از منافقان تهمت های ناروا درحق ایشان زدند و داستان افک را مطرح ساختند، به گونه ای که دوستان نادان هم به آن دامن زدند، ولی آن حضرت به سبب خلق عظیم وسعه صدر خویش تحمل کرد. (نور، آیه 11). 
عده ای از آن دوستان نادان دربرخی از موارد خود را بر سرسفره آن حضرت (ص) وقت و بی وقت دعوت می کردند و ساعت ها درانتظار سفره غذا می نشستند و یا پس از خوردن می ماندند و اجازه استراحت و خواب و آرامش و آسایش را از وی سلب می کردند. ولی آن حضرت (ص) به سبب سعه صدر و آستانه بالای تحمل چیزی نمی گفت به گونه ای که خداوند این مساله را مطرح کرده و از مردم می خواهد که چنین نکنند و از حیا و عفت پیامبر(ص) سوء استفاده نکنند. (احزاب، آیه 53) 
با آن که برخی از دشمنان بر سرش خاکروبه و حتی شکمبه می ریختند یا سنگ باران می کردند، آن حضرت(ص) تحمل می کرد و در کمال آرامش با استدلال و منطق نیک و برهان قاطع با ایشان سخن می گفت و هرگز تبسم از لبانش جدا نمی شد. 
این گونه است که خداوند در تبیین خلق عظیم و تعلیل و تحلیل آن می فرماید: فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به سبب رحمت الهی، با مردم، مهربانی و خوشخویی می کردی و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از پیرامونت پراکنده می شدند. (آل عمران، آیه159) آوردن کلمه لو به این معنا است که پیامبر هرگز دارای صفت تندخویی و سخت دلی نبوده و نخواهد بود. 
آثار اجتماعی شرح صدر 
خداوند به صراحت در تبیین نقش و کارکرد سعه صدر و بالا بودن آستانه تحمل در زندگی بویژه برای مدیریت اجتماعی و رهبری جامعه می فرماید که شرح صدر موجب می شود تا کارها با آسانی پیش برود و مسایل سخت خصوصاً امور بغرنج و پیچیده اجتماعی ساده و آسان شود. از این رو حضرت موسی(ع) خواهان شرح صدر می شود تا کارها و مأموریت ها به آسانی انجام گیرد و مشکلات برطرف گردد. (طه، آیات 42تا 62) 
البته خداوند در بیان شرح صدری که به پیامبر اسلام داده می فرماید که این شرح صدر آنچنان مهم و اساسی است که مشکلات را به سادگی حل و فصل می کند و هر سختی را به چنان آسانی تبدیل می کند که قابل قیاس نیست. از این رو با آوردن واژه العسر با حرف تعریف و نکره کردن یسر و تکرار آن ها این معنا را گوشزد می کند که مشکلات بیش از آنچه انتظار می رفت با شرح صدر، ساده و آسان می شود. (سوره انشراح) به این معنا که اگر هر مشکلی راه حلی دارد، شرح صدر، بیش از آنچه تصور می شود حلال مشکلات خواهد بود. 
بدین معنی که درحالت عادی اگر گره را با دندان نخواهیم بازکنیم می بایست دست کم از دست استفاده کنیم، ولی با شرح صدر این مشکلات با زبان حل می شود و حتی نیاز به کار دست نیست؛ وقتی دل تسلیم خداست (زمر، آیه22)، خداوند کاری می کند تا این دل نرم، دل سخت دیگران را نیز نرم کند. این گونه است که سخن چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و دلهای سخت و کارهای مشکل را نرم و آسان کند. 
از دیگر آثار شرح صدر این است که همه اقشار جامعه از رحمت فراگیر و عمومی رهبران جامعه بهره مند خواهند شد و رهبری چون پدری مهربان حتی فرزند خطاکار را می بخشد و عفو می کند تا اصلاح شود. از این رو خداوند پیامبر(ص) را رحمه للعالمین می شمارد و می فرماید: و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین؛ ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم. (سوره انبیاء، آیه701) این رحمت رحمانی که جلوه رحمت واسعه رحمانی الهی است، چنان فراگیر است که حتی دشمنان حربی را نیز درمی گیرد و اجازه می دهد تا ایشان برای شنیدن سخن حق به منطقه امن جامعه اسلامی درآیند و پس از شنیدن حتی اگراسلام را نپذیرفتند، به مأمن و خانه ایمن خویش بازگردانده شوند. (توبه، آیه61) 
این گونه است که پیامبر(ص)، نفس خود و نفس خویش (آل عمران، آیه16) امیرمؤمنان علی(ع) را پدران امت معرفی کرده و می فرماید: انا و علی ابوا هذه الامه. (من و علی پدران این امت هستیم) بنابراین، ازمنظر پدرانه و دلسوزانه نسبت به همه فرزندان حتی منافقان می نگرد و اجازه می دهد تا ایشان آدم شوند و حتی کافرانی را که اذیت می کنند می بخشد تا فرصت بازگشت و توبه یابند و مجازات بسیاری از ایشان را به قیامت واگذار می کند مگر آنکه به سلاح دست برده و جنگ راه اندازند و متعرض ایمان و اسلام دیگران شوند. 
رهبر جامعه هم در مدیریت و هم در ابلاغ مطالب و همراه سازی دیگران نیازمند سعه صدر و شرح صدر است، لذا خداوند برای اینکه دیگران در برابر مطالب ابلاغی، واکنش احساسی و تند نشان ندهند، خواهان سعه صدر می شود، زیرا افزایش آستانه تحمل و مدیریت احساسات و عواطف در هنگام مشکلات و سختی ها موجب می شود تا سلاح از دست دشمن بیرون آید و نتواند در برابر بردباری و صبر و تحمل رهبری مقاومت نماید. از این رو خداوند یکی از آثار سعه صدر را رهایی از حرج دانسته است. (اعراف، آیه2) 
اینها تنها گوشه ای از حقیقت و تأثیرات شرح صدر در رهبران امت و جامعه است. بنابراین هر مسئولی در هر مقام و منصب خرد و کلان می بایست آستانه تحمل خویش را افزایش دهد و با تقویت ایمان و اسلام و تسلیم در برابر خداوند، شرح صدر به دست آورد تا بتواند مدیریت جامعه را در سلامت و امنیت و آرامش با کم ترین هزینه ها انجام دهد.



نوشته شده در یکشنبه 90 مرداد 2ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

نقش کلمه در فرهنگ قرآنی 
خداوند در آیاتی از قرآن به نقش کلمه توجه می دهد. از نظر قرآن، کلمه تنها واژگانی نیست که مفاهیم را منتقل می کند، بلکه حقایقی است که در خارج از ذهن، حضور مستقیم دارد. از این رو کلمات الهی نقش دیگری به خود می گیرند و کلماتی چون «کن فیکون» (بقره، آیه117 و آل عمران، آیه47 و انعام، آیه73 و انبیاء، آیه90) کلمه وجود می شود و خروجی آن چون موجودات به عنوان کلمات معرفی می شود. خداوند در آیاتی از جمله 27 سوره لقمان از کلمات بی نهایت موجودات و آفریده های خویش سخن می گوید که با هفت دریا نیز نمی توان همه آن را نوشت. 
کلمه و بیان، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، چنان که ارتباط تنگاتنگی نیز با علم و دانش دارند و خداوند در آیاتی، از این نقش و ارتباط سخن گفته و جایگاه و ارزش آن را تحلیل و تبیین نموده است که از جمله می توان به آیاتی از سوره قلم و الرحمن اشاره کرد. 
در آیات آفرینش انسان نیز از حقیقت کلمه و جادوگیری کلمات، سخن به میان آمده و مسئله انباء و علم را به هم ربط می دهد و جالب اینکه رهایی انسان از سقوط پس از توبه به کلماتی است که خداوند به انسان القا می کند: فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم (بقره، آیه 37) 
برای خداوند کلمات خاص وجودی است که از آن جمله می توان به کلمه وجودی حضرت عیسی(ع) اشاره کرد که خداوند خود در این باره می فرماید: ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدنیا (آل عمران، آیه 45)؛ یا این که می فرماید: انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته القاها (نساء، آیه 171) 
این کلمات وجودی به خوبی نقش کلمه و ارزش آن را در فرهنگ قرآنی و الهی و وحیانی تبیین می کند. این نقش چنان مهم است که نمی توان از آن چشم پوشید؛ زیرا همان اندازه که ارزشمند و قدرتمند است، همان اندازه نقطه ضعف اساسی و اصلی انسان است. وضعیت کلمه را می بایست همانند وضعیت چشم اسفندیار دانست که نقطه قوت و ضعف اوست. 
انسان با کلمه در دام شیطان می افتد؛ زیرا شیطان با کلمات اغواگر خویش انسان را وسوسه می کند تا سقوط کند و مقام خلافت را از دست دهد؛ هر چند که خداوند به داد انسان رسید و او را با کلمات وجودی محفوظ داشت و تنها از مقامی هبوط کرد، ولی سقوط نکرد؛ ولی این دلیل نمی شود که فرزندان آدم و انسان سقوط نکنند؛ چنان که بسیاری از آنان در اثر اغواگری ابلیس برای رسیدن به فرشته یا جاودانگی در دام ابلیس و شیطان گرفتار آمده (طه، آیه120) و اخلد الی الارض (اعراف، آیات 166 و 167) شدند و سقوط کردند. 
کلمه شیطان در جنگ نرم 
شیطان کلماتی را در جنگ نرم به کار می گیرد که آدمی را شیفته خود می سازد و ناخواسته دنبال امیال و آرزوهایش می کشاند. بدین ترتیب آدمی بی هیچ خون و خونریزی، در پی شیطان و کلمه می رود. 
در جهان امروز، شیاطین جنی و انسی با بهره گیری از همه ابزارها می کوشند تا کلمه و کلمات را به خانه ها و دلهای مردم وارد سازند؛ زیرا به تأثیر شگفت کلمه و سحرانگیزی آن آگاه هستند. آنان می دانند که حکومت بر دلها و قلبها، به معنای استثمار و استعمار حقیقی است و شخص مجذوب کلمه و کلمات، خود اسیر عاشقی است که همه هستی اش را در پای کلمه می ریزد. استعمارگران و شیاطین جهان همچون جرج پنجم می داند که «...در گذشته تمام کاری که یک پادشاه انجام می داد، این بود که محکم پشت اسب بنشیند و مواظب باشد که نیفتد؛ اما امروز ما باید به خانه های مردم نفوذ کنیم و خودمان را برایشان لوس کنیم...»! یعنی به زبان ساده، شیاطین انسی همچون شاگردان شیطان جنی و ابلیس دانستند که حکومت، با صرف تکیه زدن بر تخت و نمایش سیاسی قدرت شدنی نیست، بلکه بایستی با گفتار و سخنرانی، درون خانه های مردم نفوذ کرد! و از طریق کلمه و اغواگری، شخص را اسیر خویش و مردم را برده خود سازند و بی هیچ هزینه بر آنان حکومت کنند. 
اغواگری کلمه همان چیزی است که امروزه در فرهنگ سیاسی به عنوان جنگ نرم یا Soft War نام دارد. ژنرال دوایت آیزنهاور رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا در سالهای اولیه جنگ سرد درباره اغواگری شیطانی از طریق کلمه و جنگ نرم گفته است: «ما به هیچ وجه قصد نداریم که در جنگ نرم، از طریق فشار و اعمال زور بر قلمرو یا ناحیه ای مسلط گردیم. هدف ما به مراتب عمیق تر، فراگیرتر و کامل تر است. ما در تلاشیم تا جهان را از راههای مسالمت آمیز، از آن خود گردانیم... ابزارهایی که برای گسترش این واقعیت استفاده می کنیم، به ابزارهای روانی مشهورند. اما از لحاظ این که این کلمه چه کاری قادر است انجام دهد، هیچ نگرانی به خود راه ندهید. جنگ نرم در واقع اذهان و اراده های افراد را مورد هدف قرار می دهد...» 
نویسنده شیطان، جوزف نای (تئوریسین معروف آمریکایی) در کتابی با نام «قدرت نرم» یا «Soft Power» در تشریح جنگ نرم و سیاست های ابلیس و شیطان در جامعه انسانی برای حکومت و سقوط انسان از انسانیت می نویسد: «... وقتی بتوانی دیگران را وادار کنی ایده هایت را بپذیرند و آنچه را بخواهند که تو می خواهی، در این صورت مجبور نخواهی بود برای هم جهت کردن آنها با خود، هزینه زیادی صرف سیاست هویج و چماق کنید. اغوا همیشه مؤثرتر از اکراه است و ارزش های زیادی مانند دموکراسی، حقوق بشر و فرصت های فردی وجود دارند که به شدت اغواکننده اند...» 
ابلیس درباره نقش اغواگری و کلمه در جنگ نرم برای اسقاط انسان از انسانیت می گوید: قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین؛ گفت: «پروردگارا! چون مرا اغوا کردی و گمراه ساختی، من (نعمتهای مادی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم و همگی را اغوا و گمراه خواهم ساخت. (حجر، آیه 39) 
اغواگری اشکال گوناگونی دارد که گاه از طریق Inception انجام می گیرد. این واژه به معنای «کاشتن ایده ای در ذهن ناخودآگاه فرد هدف از طریق خواب کردن» تعریف می شود. به این معنا که اراده شخص را از طریق رویا در اختیار می گیرند، ولی اغواگری تنها از این طریق نیست، بلکه بسیاری از مردم در بیداری گرفتار نوعی اغوا کلمه می شوند؛ زیرا کلمات، گاه شخص را چنان مجذوب می کند که اراده خود را همانند فرد خواب آلوده در اختیار دیگری قرار می دهد و مانند مترسک با نخ کارگردان می گردد و همان افکار و اعمالی را می پذیرد و انجام می دهد که به او القا می شود. 
جریان فتنه با تار نمای کلمه و اغواگری در خدمت ابلیس و شیطان بزرگ است و همان چیزی را دنبال می کند که شیاطین جنی و انسی دنبال می کنند. نقش اغواگری کلمه را می بایست شناخت؛ چرا که چشم اسفندیار انسان و جامعه است و هر آسیبی که انسان و جامعه انسانی بدان مبتلا می شود به سبب اغواگری با ابزار کلمه است. یعنی همان چیزی که نقطه قوت انسان است، همان چیز نقطه ضعف آدمی بشمار می رود.



نوشته شده در دوشنبه 90 تیر 20ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

رهبری جامعه، جایگاه بسیار مهم و والایی است. در جامعه ایمانی به سبب این که رهبری، اختصاص به حوزه مدیریت دنیوی ندارد و در برگیرنده رهبری در حوزه مدیریت دین و دنیاست، از جایگاهی بس اساسی تر و مهم تری برخوردار است. 
در جوامع مادی گرا نیز رهبری نقش اساسی را ایفا می کند و به سبب مقام و منزلت به عنوان یک الگو و اسوه مطرح می باشد و افراد جامعه تلاش دارند تا در رفتار و منش خویش او را سرمشق قرار دهند؛ از این رو گفته شده مردم بر دین رهبران و ملوک خویش هستند و سبک زندگی خویش را از ایشان می آموزند. 
در جامعه ایمانی اسوه قرار دادن و تقلید از رهبری نه تنها یک وظیفه عقلانی و عقلایی و گرایش فطری و طبیعی است، بلکه وظیفه و مسئولیت دینی و شرعی دانسته شده و از مومنان خواسته شده تا رهبری را به عنوان اسوه کامل و نیک در تمامی زندگی سرمشق قرار داده و سنت و سیره او را در کنار قول و سخن وی، بپذیرند و اطاعت و فرمان برند. 
با این جایگاه حساس و مهم رهبری در جامعه ایمانی می توان تصور کرد که تخریب وجاهت رهبری به ویژه در مسایل مرتبط به حوزه اخلاق مانند عرض و آبرو تا چه اندازه می تواند بحران زا و خطرساز باشد. 
براین اساس بخشی از آموزه های وحیانی قرآن به مسائلی مرتبط است که ارتباط تنگاتنگی با وجاهت رهبری دارد. نویسنده در این مطلب به یکی از این مسائل براساس آموزه ها و گزارش های تاریخی و تحلیلی قرآن پرداخته است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم. 
جایگاه رهبری در سبک زندگی بشر 
انسان به طور طبیعی، غریزی، فطری و بلکه عقلانی و عقلایی گرایش به تقلید از دیگری یا دیگران مهم دارد؛ چرا که عقل حکم می کند از کسانی که به موفقیت هایی دست یافته یا تجربیاتی را اندوخته اند، بهره گیرد و با تقلید، تجربیات و آموزه های دیگری را به دست آورد. این تقلید و پیروی از دیگری یا دیگران زمانی مهم می شود که شخص آن دیگری را در امر یا امور یا در زندگی اش موفق بداند و سبک زندگی وی را بهترین سبک دست یابی به اهداف دنیوی یا اخروی یا هر دو سرا بشمارد. 
هرکسی دیگری یا دیگران مهمی را درنظر دارد که از نظر او می تواند الگوی زندگی شود و سبک زندگی اش موفقیت های حال و آینده او را تضمین کند. این گونه است که تقلید از دیگری یا دیگران مهم به عنوان نه تنها امری طبیعی و فطری بلکه عقلانی درمی آید و خرد جمعی و سیره و سلوک رفتاری خردمندان آن را تایید و امضا می کند. بنابراین برخلاف تصور باطل برخی از مردم، تقلید کار میمون نیست؛ بلکه تقلید انسانی، تقلید ریشه دار با خاستگاه فطری، عقلایی بلکه عقلانی است. آن چه از تقلید، ناپسند دانسته شده تنها تقلید بی هدف و کورکورانه است که از نظر وحی و شرع و عقل و عقلاء نیز مردود دانسته شده و از این نوع تقلید نهی شده است. 
اصولا جامعه پذیری، انتقال تجربیات، دانش ها، اخلاقیات، آداب، رسوم و سنت های مفید و سازنده فرهنگی در هر جامعه ای تنها از طریق تقلیدپذیری، شدنی است و بقای جوامع در گرو همین مسئله جامعه پذیری و تقلید درست و صحیح می باشد. 
همواره در سطوح عالی جامعه، افرادی خاص با توانمندی های فردی و شخصی ویژه وجود دارند که مهم ترین الگوی مردم آن جامعه قرار می گیرند و افراد جامعه می کوشند تا با تقلید و سرمشق قرار دادن سبک زندگی آنان، موفقیت های آنان را تکرار یا نزدیک به آن سازند و دست کم با همانندسازی خود با رهبران و مدیران موفق جامعه، از موفقیت های نسبی برخوردار شوند. 
راه و روش زندگی و یا سبک زندگی که از آن گاه، به دین یاد می شود، چیزی است که برمحور تقلید صحیح و درست استوار است. البته برخی از سبک های زندگی نیازمند تعدیل و تصحیح یا حتی تخطئه است و باید از آن نهی کرد. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 63 سوره طه از سبک زندگی فرعون انتقاد می کند و آن را سبک رشد و موفقیت آمیز نمی شمارد. 
این درحالی است که فرعون و جامعه فرعونی بر این باور است که سبک زندگی یا همان دین و طریقت آن، بر کمال است و می تواند نمونه و سرمشق زندگی دیگران شود. این گونه است که فرعون از سبک زندگی خود و جامعه فرعونی به «بطریقتکم المثلی» یاد می کند و درجایی دیگر مدعی می شود که جز به رشد و کمال هدایت نمی کند: «ما اریکم الا ما اری و ما اهدیکم الا سبیل الرشاد» (غافر، آیه 29) درحالی که خداوند این سبک زندگی را غیر رشید می داند که انسان را به کمالی نمی رساند: و ما امر فرعون برشید. (هود، آیه 97) 
به هرحال، آن چه از این آیات و برخی از روایات برمی آید، مردم بر دین و سبک زندگی رهبران جامعه خودشان هستند و از آنان در سبک زندگی تقلید می کنند. از این رو گفته شده: الناس علی دین ملوکهم، مردمان بر دین و آیین و سبک زندگی رهبران خویش هستند؛ چرا که آنان را الگوی تمام و کمال در زندگی و موفقیت می شمارند و می خواهند به همان موفقیت ها دست یافته یا دست کم همانندسازی کنند و برخی از موفقیت ها را برای خود رقم زنند. 
روش های تخریبی رقیبان یا دشمنان جامعه 
از آن جایی که جوامع انسانی، انسجام و اتحاد خود را از طریق همکاری و در سطح عالی و برتر، از طریق همدلی به دست می آورند، الگوبرداری از رهبران جامعه، نقش مهمی در اتحاد و انسجام جامعه دارد. 
خداوند درباره اتحاد و انسجام در جامعه مدنی به این نکته توجه می دهد که همدلی و همراهی مردم با اهداف عالی رهبری و اسلام را نمی توان از طریق اموال به دست آورد؛ زیرا اگر کسی با صدتومان پیرو و هوادار کسی شد با صد و ده تومان به دیگری می پیوندد و هرگز از دل و جان هم کار نمی کند و مدافع ارزش های رهبری نمی شود. از این رو خداوند به نکته مهم همدلی در همراهی مردم با پیامبر(ص) اشاره می کند و می فرماید: «میان دلهایشان الفت انداخت، که اگر آنچه در روی زمین است همه را خرج می کردی نمی توانستی میان دلهایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت، چرا که او توانای حکیم است.» (انفال، آیه 63) 
همدلی و الفت میان دل های مؤمنان و ایجاد وابستگی عاطفی و احساسی موجب می شود تا شخص با دل و جان، در مسیر رهبری گام بردارد و تن و جان و مال را فدای رهبری و اهداف عالی او بکند؛ زیرا کمال خود و جامعه را در پیروی و تقویت اهداف رهبری می داند. 
خداوند در آیاتی بر نکته کلیدی محبت و مودت در تحقق ایمان شخص تأکید می کند؛ چرا که آن چه ایمان را تحقق کامل می بخشد ارتباط عاطفی و احساسی است؛ چرا که شناخت به تنهایی نمی تواند موتور تحرکات آدمی به سوی کمال باشد، بلکه ارتباط عاطفی است که ایمان واقعی را شکل می بخشد. از این رو در روایات معتبر از امامان معصوم(ع) بر این نکته تأکید شده که ایمان چیزی جز حب نیست. ریشه این سخن را می بایست در آیاتی از جمله آیه31 سوره آل عمران و 165 سوره بقره و مانند آن جست که به رابطه حبی میان خدا و بنده و مؤمنان و پیامبر(ص) اشاره و تأکید می کند. 
ارتباط عاطفی میان رهبری و جامعه ایمانی موتور حرکت های فعال اجتماعی می شود و جامعه برای تحقق اهداف رهبری به جهاد و جان فشانی و عملیات استشهادی رو می آورد؛ چرا که سبک زندگی رهبری و دین و آیین او را، سعادت بخش خود و جامعه می داند و حاضر به جان فشانی در این راه است. 
گرایش حبی و عاطفی مردم به رهبران تا آن اندازه است که نه تنها از سبک زندگی ایشان پیروی و تقلید می کنند، بلکه هر کسی که وابسته به آنان است نیز مورد توجه قرار می گیرند، لذا خداوند نسبت به حواشی رهبری توجه دارد و رفتار آنان را مهم و اساسی برمی شمارد و برای کارهای خوب آنان ثواب مضاعف و کارهای زشت ایشان نیز عقاب مضاعف قرار می دهد؛ چرا که ایشان همانند دیگر افراد جامعه نیستند و انتساب به رهبری جایگاه خاصی برای آنان در چشم مردم ایجاد می کند. (احزاب، آیات30 تا 32) 
با توجه به نقش تأثیرگذار زعامت جامعه در همه ابعاد زندگی مردم، رقیبان و دشمنان بر آن هستند تا به نقد همه جانبه رهبری بویژه در حوزه رفتاری و اخلاقی اقدام کنند؛ چرا که سلوک اخلاقی رهبری است که محبوبیت وی را در جامعه سبب می شود و دل های مردم را برای اقتدا و پیروی و اطاعت از او، برمی انگیزد. 
رقیب یا دشمن برای رسیدن به هدف خویش، دو راه در پیش می گیرد که حق یا باطل است. با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن می توان دریافت که خداوند برای اثبات دین و سبک زندگی پیامبران(ع) به نقد دین و سبک زندگی دشمنان ایشان می پردازد و با عبارتی چون غیر رشید بودن سبک زندگی افرادی چون فرعون که گرایش استکباری و فسادانگیز دارند، تردید در دل های پیروان ایشان می افکند. (هود، آیه97) 
در مقابل، دشمنان نیز بیکار نمی نشینند. آنان نه تنها سبک و روش زندگی خود را بهترین می دانند، بلکه به تخریب ناحق روش پیامبران نیز اقدام می کنند. از این رو فرعون در برابر موسی(ع) زندگی و طریق اداره جامعه از سوی خود و مدیرانش را، برتر و نمونه برمی شمارد و سبک زندگی و مدیریت موسایی را مخرب برای جامعه و عامل آوارگی، بدبختی و مانند آن معرفی می کند. (طه، آیه63 و نیز غافر، آیه29) 
داستان افک، تخریب سلوک اخلاقی پیامبر(ص) و بستگانش 
خداوند در آیاتی از قرآن گزارشی از سلوک غیراخلاقی رقیبان و دشمنان پیامبر(ص) در داستان معروف افک ارایه می دهد تا جامعه ایمانی تحلیل درست و واکنش های مناسبی نسبت به روش های تخریبی دشمنان داشته باشد. 
«افک» (با کسر الف) به هر چیزی گویند که از حالت اصلی و طبیعی که شایسته آن است، دگرگون شده باشد. در کاربردهای عربی به هرگونه تمایل و انحراف از حق به سوی باطل و به دروغ و تهمت، افک اطلاق می شود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص79) 
برخی از مفسران از جمله شیخ طبرسی گفته اند که افک همان دروغ و تهمت بزرگی است که مساله را از واقعیت اصلی خود واژگون می سازد. (مجمع البیان، ج7 و 8، ص206) 
مقصود از داستان افک، افترایی است که گروهی از دشمنان پیامبر(ص) از جمله عبدالله بن ابی، حسان بن ثابت، مسطح و حمنه بنت جحش از منافقان به عایشه همسر پیامبر(ص) وارد کرده بودند. (همان و نیز جامعه البیان، ج10، جزء 18، ص114) 
البته در تفسیر نورالثقلین، روایتی وارد شده که این تهمت را به ماریه قبطیه دیگر همسر پیامبر(ص) و مادر ابراهیم بن محمد(ص) نسبت می دهد. به این معنا که دشمنان این افترا و افک را به ماریه بسته بودند. (تفسیر نورالثقلین، ج3، ص518، حدیث60) 
در این ماجرا گروهی، افترا و دروغی بزرگ را به یکی از همسران پیامبر(ص) نسبت دادند تا این گونه وجاهت حضرت محمد(ص) و بستگانش را تخریب کرده و زمینه شکاف میان امت و پیامبر(ص) را فراهم آورند و در حقیقت دین و آیین و سبک زندگی آن حضرت(ص) را نادرست جلوه دهند. 
خداوند در آیات 11 تا 16 سوره نور بیان می کند که برخی از دشمنان و منافقان، یکی از همسران پیامبر(ص) را قذف کرده و بهتانی آشکار به او می زنند تا موجبات هتک حرمت حریم نبوی(ص) را فراهم آورند. 
عبدالله بن ابی سرکرده منافقان مدینه هنگام بازگشت پیامبر(ص) و یارانش از جنگ و غزوه بنی المصطلق با کمک همدستانش ماجرای افک را طراحی می کند تا منزلت اجتاعی پیامبر(ص) را مخدوش ساخته و جامعه ایمانی را دچار شک و تردید نسبت به سبک زندگی پیامبر(ص) و بستگان نزدیکش کنند. (مجمع البیان، همان و نیز روح المعانی، ج10، جزء18، ص171) 
مشکل جامعه ایمانی در عصر پیامبر(ص) این بود که نسبت به شایعه-های دشمن حساسیت به خرج نمی دادند و شایعه های ناروا را نه تنها می پذیرفتند بلکه خود به آن دامن می زدند و آن را بدون هیچ تحقیقی دهان به دهان رواج می دادند و توجهی به پیامدهای نادرست شایعه پراکنی نداشتند.(نور، ایات 11تا 15) 
مسلمانان با افتادن در دام دشمنان اسلام و پیامبر(ص) در یک جنگ روانی و نرم فرهنگی در کنار دشمنان قرا رگرفتند و آب به آسیاب دشمن می ریختند بی آن که متوجه باشند که این اقدام آنان موجب هتک حرمت حریم نبوی(ص) و زمینه ساز بداخلاقی ها وگسترش ناهنجاری ها می شود و محبوبیت پیامبر (ص) و خاندانش را با خطر جدی در جامعه مواجه می سازد، به گونه ای که تقلید از سبک زندگی و سیره و سنت ایشان را مورد تردید جدی قرار می دهد. 
خداوند برای این که سبک زندگی پیامبر(ص) را اسوه قرار دهد و آن را بهترین نمونه برای تقلید و پیروی بشمارد، همه جهات زندگی ایشان را مورد تایید قرار می دهد تا به عنوان اسوه حسنه (احزاب، آیه 21) به جامعه معرفی شود و طریقت نبوی، الگوی زندگی مومنان قرار گیرد. اما هرگونه تردید و دودلی درباره سبک زندگی آن حضرت(ص) می تواند موجبات شکست این طرح مهم و اساسی در الگوبرداری شود. این گونه است که خداوند به صراحت در آیات 11 تا 16 سوره هود، به سرزنش مسلمانان می پردازد و موضع گیری تردیدآمیز آنان را نسبت به شایعه افک و رد نکردن صریح آن را گناهی بزرگ بر می شمارد و به ایشان هشدار می دهد. 
در حقیقت بی مبالاتی مسلمانان نسبت به شایعه سازان و حتی همراهی در شایعه پراکنی جرمی است که خداوند آن را زشت و گناه می شمارد و مومنان و مسلمانان را مورد توبیخ قرار می دهد؛ زیرا عدم واکنش جدی مسلمانان بلکه حتی همراهی فعالانه در گسترش و پخش شایعات ناروا می تواند تاثیرات رهبری در جامعه را کاهش دهد و نقش او را با تردید جدی مواجه سازد و محبوبیت مردمی را به شدت کاهش دهد. 
از این رو در همین آیات، مسلمانان صدر اسلام را به سبب بی مبالاتی و خوش باوری در توطئه افک در معرض گرفتار شدن به عذابی سخت از سوی خداوند بیان می کند تا مسلمانان نسبت به این توطئه ها و واکنش های مناسب و فعال هوشیار شوند و دیگر در این گونه مسائل کوتاهی نورزند. 
تهدید به عذاب های دنیوی واخروی نسبت به مجرمان و دشمنان و شایعه سازان از دیگر شیوه های مبارزه قرآن با این پدیده مخرب است که در این آیات بیان شده است. 
به هر حال، از آموزه های قرآنی این معنا به دست می دهد که مبارزه با اشکال مختلف جنگ روانی و نرم که از سوی دشمنان طراحی می شود نیازمند هوشیاری مسلمانان و دقت و واکنش مناسب و درست و بهنگام است تا این روش های مخرب نتواند جایگاه رهبری را تضعیف و سبک زندگی و ارتباط جامعه با آن شیوه زندگی را مخدوش سازد.



نوشته شده در یکشنبه 90 تیر 19ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

یکی از راههای شناخت وظیفه و مسئولیت انسان در برابر دین، بررسی اهداف و فلسفه رسالت پیامبر(ص) است؛ زیرا از این راه می توان ضمن شناخت فلسفه رسالت و نقش دین در زندگی انسان و جایگاه و کارکرد آن، وظیفه و مسئولیت خود را به عنوان مؤمن به رسالت شناخت. 
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آیات قرآنی، مجموعه ای از موضوعات را به عنوان فلسفه و حکمت رسالت پیامبر گرامی(ص) معرفی کرده است. با بهره گیری از این مجموعه می توان جایگاه و کارکرد دین را در زندگی بشر نیز به دست آورد و وظیفه و مسئولیت خود را شناخت. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم. 
نقش دین در زندگی انسان 
یکی از پرسش های اساسی درباره دین، نقش و کارکردهای آن در زندگی بشر است. هر کسی با توجه به فهم و درک خود به این پرسش پاسخ می دهد. علوم بشری مانند روان شناسی و جامعه شناسی در پاسخ به این پرسش ها، از روش تحلیل انسان و جامعه بهره می برند و با توجه به کارکردهای دین، به تبیین آن می پردازند و جایگاه و نقش آن را تعریف می کنند. 
اما اگر بخواهیم پاسخی مناسب به این پرسش بدهیم، بهترین و درست ترین کار این است که به مطالعه دین بپردازیم و رسالتی که دین برای خود تعریف کرده را بیان کنیم. در این روش ما به جای این که از نگرش و رویکرد بیرون دینی علومی چون فلسفه دین و جامعه شناسی دین استفاده کنیم و به عنوان ناظر بیرونی به تحلیل و تبیین نقش و کارکردهای دین بپردازیم، به سراغ خود دین می رویم و از یک نگاه شبه کلامی، از دین می خواهیم تا تفسیر خود را از نقش و کارکرد دین ارائه دهد. 
تفاوت دو روش و رویکرد در این است که در رویکرد بیرون دینی، ناظر، به تبیین کارکردهای واقعی دین توجه دارد و به ادعا و اهداف آرمانی دین و نقش آن در زندگی توجهی ندارد. این روش کمک می کند تا انسان بتواند کارکردهای مثبت و منفی دین را به دست آورد و تحلیل و تبیین نماید که دین تا چه اندازه نقش مثبت و منفی در زندگی بشر داشته است. با چنین رویکردی است که جامعه شناسان دینی، به نتایج متفاوت و متضاد درباره کارکرد و نقش دین می رسند و برخی آن را عامل همگرایی و انسجام اجتماعی و برخی دیگر آن را افیون توده ها می شمارند و یا کارکردهای منفی یا مثبتی را با توجه به جامعه آماری و تحلیل و تبیین های آن ارایه می دهند. بسیاری از کتب جامعه شناسی دین با این رویکرد نگاشته و تدوین می شود. 
اما در روش و رویکرد درون دینی، بی توجه به کارکردهای واقعی آن در ابعاد روان شناسی، جامعه شناسی و مانند آن، تحلیل گر به کارکردهای حقیقی و آرمانی دین توجه دارد. البته می توان با بهره گیری از هر دو روش درون و برون دینی، به ارزیابی دقیق تری درباره دین و نقش آن رسید؛ چرا که از طریق جامعه شناسی دین مثلا می توان، تأثیرات و بازخوردها را به دست آورد و دانست که آیا آن حقیقت به واقعیت پیوسته است یا خیر؟ یا چه علل و عواملی موجب شده است تا دین نتواند کارکردهای حقیقی خود را داشته باشد و به آن اهداف و نقش مثبت خود جامه عمل بخشد. 
به عنوان نمونه اگر دین برای خود نقشی چون آرامش روانی و یا انسجام اجتماعی تعریف کرده، با رویکرد روان شناسانه و یا جامعه شناسانه می توان دریافت که آیا دین توانسته است به این اهداف دست یابد یا آن که خلاف فلسفه وجودی اش موجب اضطراب یا واگرایی شده است؟ در این صورت است که می توان به تحلیل حقیقت و واقعیت و ارزیابی آن پرداخت و علل و موانع رسیدن به این اهداف و فلسفه وجودی را تبیین کرد و توصیه های مناسب ارایه داد. 
آن چه در این مطلب مورد توجه است، تبیین فلسفه رسالت دین و اهداف آن از زبان دین است تا بتوان براساس آن دریافت که آیا این هدف و فلسفه از دین و رسالت، تحقق یافته یا نیافته است؟ و اگر تحقق نیافته علل و عوامل بازدارنده چیست؟ 
فلسفه و اهداف دین و رسالت محمدی(ص) 
خداوند در آموزه های قرآنی برای دین اسلام و رسالت محمدی(ص) فلسفه و اهدافی را بیان کرده است که در این جا به تبیین آن می پردازیم. 
از جمله اهداف و فلسفه اصلی رسالت و به تبع آن دین، ابلاغ پیام های الهی به مردم است. خداوند در آیاتی از جمله 20 سوره آل عمران، 92 و 99 سوره مائده و 40 سوره رعد و نیز 35 و 82 سوره نحل به این مهم اشاره کرده است. بنابراین، دین در حقیقت چیزی جز پیام الهی نیست که در شکل رسالت به انسان ابلاغ شده است تا از آن آگاه شده و براساس آن زندگی خویش را مدیریت کند و به سوی اهداف مشخص شده در پیام حرکت نماید. 
خداوند در آیه 38 سوره بقره پس از بیان هبوط انسان به زمین، از مهمترین عامل بازگشت بشر به مقام قدس سخن می گوید و می فرماید که از سوی خداوند هدایتی نازل می شود تا مردم را به سوی حقیقت رهنمون ساخته و آنان را به حقیقت خودشان بازگرداند. آیه 11 سوره طلاق، نیز به مهم ترین هدف این پیام الهی که در شکل رسالت پیامبران و دین ارایه شده، اشاره می کند و می فرماید که خارج ساختن انسان از تاریکی ها و هدایت به سوی نور از مهمترین اهداف این پیام و فلسفه رسالت و دین است. 
همین معنا به شکلی دیگر در آیات 1 سوره ابراهیم و 45 و 46 سوره احزاب تبیین شده است. خداوند در این آیات می فرماید که هدایت مردم به نور ایمان و خارج ساختن آنان از ظلمت کفر و گمراهی، از اهداف نزول قرآن و پیام دین و رسالت است. علامه طباطبایی تعبیر قرآنی «سراجا منیرا» را استعاره از هدایت مردم به سعادتمندی و رهایی از شقاوت و ضلالت می داند. (المیزان، ج 16، ص 351) این بدان معناست که مهمترین نقش قرآن و دین و رسالت، همان رهایی از بدبختی و رساندن بشر به سرمنزل آرامش و آسایش یعنی سعادت ادبی است. 
البته در این میان تنها شماری اندک از مردم در مسیر هدایتی این نور و بهره مندی از آن قرار می گیرند که همان مومنانی هستند که با حسن فاعلی و حسن فعلی خود، خیرخواهانه کارهای نیک انجام می دهند و خود را برای ابدیت می سازند. (طلاق، آیه 11) 
این دین و هدایت الهی برای آن است که مردم به سوی حقیقت یکتای هستی بازگردند و متوجه او شوند و همه کارهای خویش را با توجه به وجه الله انجام دهند. از این رو خداوند در آیات 45 و 46 سوره احزاب، از مهم ترین اهداف رسالت را دعوت به سوی خداوند بیان می کند. این دعوت تنها به معنای خواندن ظاهری نیست، بلکه به معنای این است که انسان با تمام وجود و هستی اش متوجه خداوند شود و متاله (خدایی) گردد. 
متاله (خدایی) شدن به عنوان هدف نهایی و غایی حرکت بشر در زندگی، زمانی مطرح می شود که شخص به حقایق هستی ایمان داشته و آن را باور و عقیده خود قرار دهد (فتح، آیات 8 و 9 و آیات دیگر) و پس از این باور و ایمان است که حقیقت هستی و خدا و اهداف آفرینش را درمی یابد و می تواند خود را برای انجام فلسفه دیگر رسالت و دین یعنی تکریم و تعظیم خداوند آماده کند؛ زیرا کسی که حقیقت هستی را نشناخته یا باور ندارد و اهداف آفرینش را نمی شناسد، هرگز حقیقت خدا را نخواهد شناخت و اقدام به تکریم و تعظیم نخواهد کرد. دین و رسول خداوند کمک می کند تا بشر این معنا را دریابد و با شناخت عظمت الهی، به تکریم خداوند بپردازد و او را هدف غایی خویش قرارداده و متاله شود. (همان آیات) 
بی گمان شناخت حقیقت عظمت الهی افزون بر تکریم، موجبات تسبیح خداوند (همان) و تضرع و توجه دایمی به درگاه خداوندی (انعام، آیه42) می شود؛ زیرا کسی که حقیقت خداوندی را شناخت، او را فراتر از توهمات و تعقلات خود بر می شمارد و آن چه حقیقت ذات الهی می شناسد را ناقص می داند و از این رو، به مقام تسبیح می نشیند و خداوند را از بسیاری امور پاک و منزه می شمارد و همچنین برای این که در این عمل شناخت و حرکت در مسیر متاله شدن، جسارتی نورزد متوجه نقص خود شده و به تضرع و ابتهال روی می آورد تا خداوند خود عهده دار او شود و امورش را در دست گیرد. 
اهداف ابتدایی و میانی دین 
برای دست یابی به این هدف و فلسفه عالی و متعالی می بایست شرایطی فراهم آید که در آیات دیگر به عنوان فلسفه و اهداف میانی و متوسط و همچنین اهداف ابتدایی بیان و تعریف شده است. 
از اهداف میانی دین و رسالت می توان به تعلیم حکمت و آموزش حقایق هستی (بقره، آیات 129 و 151 و جمعه، آیه2)، تبیین حقایق و ملکوت دنیا (مائده، آیه19)، تعلیم و آموزش معارف دست نایافتنی برای مردم (بقره، آیه151)، آموزش قوانین و احکام (اعراف، آیه 157 و نیز بقره، آیه 151 و جمعه، آیه2)، معرفی عوامل مفید و مؤثر در ساخت ظاهر و باطن انسان از جمله پاکی ها و ناپاکی ها (همان) و همچنین تزکیه و خودسازی مردم (بقره، آیات 129 و 151 و جمعه، آیه2) اشاره کرد؛ چرا که با شناخت درست و راستین از حقایق هستی و ایجاد بینش واقع بینانه از آن در کنار راههای دست یابی و موانع سر راه می توان به تزکیه ای پرداخت که سرانجام آن خدایی شدن (متاله گشتن) است. 
همه این امور به سبب این که بیرون از دایره عقل و هوش بشر و فهم و ادراک اوست، نیازمند عنایت خاص الهی است که در شکل آیات از جمله آیات لفظی وحی نازل شده است. از این رو خداوند یکی از فلسفه های رسالت و اهداف آن را تلاوت آیات الهی می داند، چرا که از این طریق می توان به اهداف و فلسفه پیش گفته چون آموزش و تعلیم دست یافت. (بقره، آیات 129 و 151؛ و نیز رعد، آیه30؛ و جمعه، آیه2) 
البته در این میان باید برخی از مقتضیات، ایجاد و برخی از موانع دیگر برداشته شود. از این رو، پاره ای از موضوعات به عنوان اهداف و فلسفه ابتدایی یا میانی از سوی خداوند در قرآن تبیین شده است. از جمله این امور می توان به بشارت دهی اشاره کرد؛ زیرا بشارت به این که حرکت در مسیر هدایتی پیام های دین می تواند سرانجامی چون بهشت و سعادت و رستگاری ابدی را به همراه داشته باشد، خود انگیزه ای بسیار قوی در انسان برای قرارگرفتن در مسیر دین می شود. (بقره، آیه119 و مائده، آیه19 و احزاب، آیه45 و آیات دیگر) البته در مورد برخی از انسان ها می بایست با ایجاد ترس و انذار از سرانجام شقاوت بار و بدبختی ابدی و قرار گرفتن در آتش دوزخ، اجازه نداد تا آنان در مسیری متفاوت از مسیر هدایت و پیام های آن گام بردارند. (همان) 
این پیام ها حاوی این نکته نیز می باشد که هر آن چه شایسته و بایسته بوده بیان شده و کمترین کوتاهی در بیان انجام نگرفته است. بنابراین کسی نمی تواند مدعی این معنا شود که حقایق بر او معلوم نشده و راه از چاه باز شناخته نشده و مسیر تبیین و روشن نگشته است. این همان معنای اتمام حجت است که در آیاتی از جمله 20 سوره آل عمران و 163 و 165 سوره نساء و 19 سوره مائده و مانند آن به عنوان فلسفه رسالت مطرح شده است؛ چرا که هرگونه عذاب قبل از بیان و بی اطلاع رسانی و آگاهی بخشی از نظر عقل، قبیح است و نارواست که عاقل و عادلی، بدون اتمام حجت کسی را مجازات نماید. (آل عمران، آیه183) 
خداوند اموری چون امر به معروف و فرمان به انجام دادن کارهای نیک و پسندیده عقلانی و عقلایی و شرعی (اعراف، آیه157) و نهی از منکر و پرهیز از انجام کارهای زشت عقلانی و عقلایی و شرعی را (همان) به عنوان بخشی از اهداف رسالت و دین معرفی می کند؛ این بدان معناست که رهایی بشر از خسران و زیان تنها به رهایی شخص نیست که تنها به فکر خود باشد، بلکه هرکسی در مقام خلافت ربوبی و مظهریت آن لازم است دستگیر دیگران شود و آنان را پروردگاری و راهنمایی کند تا ایشان نیز رستگار شوند. از این رو در سوره عصر به صراحت، رستگاری و رهایی از خسران و زیان ابدی را منحصر به رهایی خود و راهنمایی دیگران می کند. 
از دیگر اهداف و فلسفه میانی رسالت و دین می توان به قضاوت و داوری (نساء، آیات 64 و 65 و 105) و دعوت به عدالت و تشویق به قیام بدان و مدیریت آن (حدید، آیه 25) اشاره کرد. 
اسلام، راه سلامت 
پیروزی بر دیگر ادیان و روش های دست یابی به حقایق و مسیر متاله شدن، از دیگر اهداف دین اسلام و رسالت پیامبر(ص) معرفی شده است (توبه، آیه 23؛ و فتح، آیه 28؛ و صف، آیه 9) این بدان معناست که دین اسلام، خود را دینی می داند که می تواند بهترین تفسیر را ا ز هستی ارایه کرده و بهترین و آسان ترین و کامل ترین راه را به بشر نشان دهد تا متاله (خدایی) شود. 
هنگامی که عدالت بر جامعه فراگیر شد و همگان از امکانات یکسان و مناسب برخوردار شوند می توانند با بهره گیری از گفتمان چیره اسلام، گام های استوار و بلندی را به سوی خودسازی و خدایی شدن بردارند و مسیر الهی را تا مقام قدس به آسانی و سلامت طی کنند. از این رو اسلام به عنوان راه سلامت و سبل السلام معرفی شده و به عنوان صراط مستقیم و بزرگراه هدایت عمومی همه هستی شناخته شده است. 
از نظر قرآن، انسان ها تنها از طریق اطاعت و پیروی از دین اسلامی که حضرت محمد(ص) آورده است می توانند به رستگاری واقعی دست یابند و اطاعت از پیامبر(ص) به عنوان کسی که به مقصد رسیده و متاله شده و در قاب قوسین او ادنی (نجم، آیه 9) در نزدیک ترین تدلی و تدنی قرار گرفته است (همان، آیه 8) تنها راه خدایی شدن است. از این رو خداوند اطاعت از وی را اطاعت از خود (نساء، آیه 60 و آیات دیگر) و محبت به او را تنها راه محبوب شدن (آل عمران، آیه 31) در نزد خویش می شمارد و اطاعت از آن حضرت(ص) را یکی از اهداف رسالت معرفی می کند (نساء، آیه 64) چرا که تنها راه متاله شدن، راه پیامبر(ص) و اطاعت از اوست. 
این حق رسالت براساس آیاتی از جمله آیه 32 و 132 سوره آل عمران و 59 و 60 و 61 سوره نساء و آیات دیگر، ناشی از مقام رسالت الهی اوست؛ زیرا او کسی است که با متاله شدن، توان هدایت هستی را یافته است و به عنوان صراط مستقیم می تواند مردم را به سوی خداوند و متاله شدن رهنمون سازد. لذا خداوند پیامبر(ص) را اسوه حسنه و کامل معرفی می کند. (احزاب، آیه 21) چرا که واصل می تواند سرمشق و دستگیر و هدایت گر سالک الی الله باشد. 
با توجه به آن چه گفته شد می توان به سادگی دریافت که دین از نظر آموزه های قرآنی همه زندگی بشر را مورد توجه قرار داده است و این گونه نیست که تنها به حوزه روابط شخصی یا آخرت محدود شود، بلکه هر آن چیزی که در خدایی شدن انسان و جامعه موثر است به عنوان اهداف ابتدایی و میانی و غایی بخشی از دین و موضوعات دینی خواهد بود. در این صورت کارکردهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و تمدنی دین، امری بدیهی است و اگر دیده شود که دین اسلام این گونه عمل نمی کند می بایست در دینداری خود شک و تردید کرد؛ چرا که دین اسلام در آموزه های خویش در همه حوزه های بینشی و نگرشی و منشی، کامل و تمام است و هیچ نقص و عیبی در آن راه ندارد. 
نقش دین از نظر قرآن، نقش بی نظیر و بی بدیل است و هیچ چیز از جمله علم و فلسفه و عرفان و مانند آن نمی تواند جایگزین دین شود و بتواند همان نقش و کارکردهای دین را در زندگی بشر ایفا کند؛ بنابراین هرگونه جایگزین سازی و بدل سازی تنها می تواند موجبات سرگرمی و غفلت شود ولی نمی تواند کارکردها و نقش دین را ایفا نماید و مطلوب جاعلان و بدل سازان را برآورده کند. براین اساس می توان گفت که دین معنوی یا عرفان های مادی و فلسفه ها و سبک های زندگی مادی و ساخته بشر هرگز نمی تواند کارکرد دین را داشته باشد و این خلأ را در زندگی انسان پرکند.



نوشته شده در یکشنبه 90 تیر 5ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin