سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یالثارات الحسین

قرآن نگاه جنسیتی به حوزه های اصلی بشر ندارد و اگر تفاوت هایی را در احکام و قوانین زندگی بشر در دنیا قایل است، به سبب تفاوت های طبیعی است که تأثیری در اساس مسئله بجا نمی گذارد. اگر نوعی تبعیض جنسیتی در برخی موارد دیده شده، به قصد بازسازی ضعف طبیعی زن و فراهم آوری امکان بیشتر تساوی عدالت می باشد. از جمله افزایش دیه و ارث تا دو برابر برای مرد، در ظاهر به نفع مرد است، ولی اگر بدرستی تحلیل و تبیین شود، این احکام تماماً در خدمت منافع زن و برقراری عدالت است؛ زیرا این زن است که از این افزایش بهره می برد تا این گونه نقص طبیعی جبران شود و عدالت اجرا گردد. 
اگر سخن از مقام مادر و زن است، به این معناست که فراتر از حقوق و اجرای عدالت، احسانی شامل زن و مادر شود و به شکل برتر، از او تکریم و تجلیل به عمل آید. 
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی، در صدد بیان مقام زن بویژه در اسلام و تعالیم وحیانی برآمده است. این مطلب را با هم از نظر می گذرانیم. 
برابری جنسیتی زن و مرد در آموزه های قرآنی 
برابری به معنای عدالت، قرار گرفتن هر چیزی در جای خود است به گونه ای که هرگونه تغییر و تبدیل به معنای خروج از مسیر آفرینش و اهداف و فلسفه آن تلقی گردد؛ چرا که هر کسی ظرفیتی دارد که می بایست به تمام و کمال مورد توجه قرار گیرد و حداقل و حداکثر به معنای خسران و زیان و ضرر می باشد. به این معنا که اگر کمتر از ظرفیت طبیعی به او داده شود، حق وی ادا نشده و دچار زیان می شود و چنان که بیش از ظرفیت وی داده شود، او را به تباهی می کشاند. 
هر چند که انسانیت، جنسیت نمی پذیرد و روح انسانی، مرد و زن ندارد و ذکوریت و انوثت از عوارض ماده و دنیاست، ولی باید پذیرفت که کالبد جسمانی روح در دو شکل متفاوت زن و مرد، اقتضائات و محدودیت هایی دارد که نمی توان از آن غفلت ورزید. بر این اساس، اگر عدالت، تساوی مطلق نسبت به روح انسانی است، ولی همین عدالت در دنیا، مقتضی آن است تا با توجه به طبیعت و ظرفیت هر یک از کالبدهای روح انسانی عمل شود. بر این اساس، هرگونه نادیده گرفتن تفاوتها به معنای خروج از دایره عدالت و ورود به حوزه بی عدالتی و ظلم است. 
از این رو احکام شریعت اسلامی که ناظر به افعال مکلفین است، به این تفاوت های جنسیتی توجه داشته است تا روح انسانی در هر یک از دو کالبد متفاوت بتواند در بهترین شرایط از فرصت عمر بهره برد و به کمال شایسته و بایسته خود یعنی متاله (ربانی) شدن دست یابد و خلافت الهی را در ربوبیت، مظهریت نماید. 
بنابراین، تفاوت هایی که در احکام و قوانین شریعت دیده می شود، برای ایجاد فضای اعتدال و تعادل برای روح انسانی در دو کالبد متفاوت زن و مرد است تا محدودیت های کالبدهای روح در دنیا، موجب نشود تا انسان به مقام بایسته و شایسته خویش نرسد. 
به عنوان نمونه اگر جهاد در راه خدا، تأثیراتی در متاله و ربانی شدن روح انسانی دارد، این معنا برای مرد از طریق جهاد با کافران در مرزها به دست می آید و برای زنان در حسن التبعل و نیکو شوهرداری تحقق می یابد؛ چرا که زن از نظر فیزیک بدنی و روحیه لطیف و حساس، نمی تواند در میادین جنگ حضور یابد و کشتار و خونریزی نماید؛ چرا که زن برای زایش زندگی آفریده شده است و نمی تواند جان بگیرد و مرگ را بسازد. روحیه لطیف و سرشار از عواطف و احساسات زن، می بایست در شکل دیگر، همان مزایای جهاد را به دست آورد. این گونه است که نیکو شوهرداری کردن در حکم جهاد دانسته شده است. (نهج البلاغه، قصار 136) 
بر این اساس، آموزه های قرآنی، متناسب با کالبد جسمانی روح زن و مرد بیان شده است تا روح انسانی در هر دو کالبد بتواند بدرستی اسمای الهی را در خود فعلیت بخشد و با خدایی و متاله شدن، ربوبیت الهی را مظهریت نماید. 
اگر گفته شده است که کالبد زنانگی اجازه نمی دهد تا برخی از مسئولیتهای حساس و کلیدی چون پیامبری، امامت، قضاوت و مانند آن را به عهده گیرد، این بدان معنا نیست که روح انسانی وی نمی تواند به کمالاتی که بر آن مترتب است برسد؛ بلکه به معنای دست یابی به این کمالات از راههای دیگر است. از این رو حضرت فاطمه(س) همانند امیرمؤمنان علی(ع) و اهل بیت(ع) در حکم نفس پیامبر(ص) است و همان مقامات پیامبر و پیامبری را دارا می باشد. پس در اصل رسیدن به مظهریت ربوبیت و مقامات انسانی تفاوتی میان دو کالبد زنانگی و مردانگی وجود ندارد؛ چرا که این مقامات مرتبط به روح انسانی است و روح انسانی مرد و زن ندارد و جنسیت بردار نیست. 
براساس آن چه گفته شد، می توان گفت که از نظر آموزه های قرآنی، هیچ گونه تفاوت میان زن و مرد در مقام روح انسانی و مقامات و کمالات آن وجود ندارد و تفاوتهای موجود در کالبد انسانی و فیزیک زن و مرد، هرچند که تفاوتهایی را در احکام و قوانین و مسئولیت ها ایجاد می کند، ولی این تفاوتها تأثیری در اصل فلسفه وجودی انسان بجا نمی گذارد و به اشکال گوناگون، تأثیرات کالبدهای زنانگی و مردانگی به گونه ای جبران شده تا روح انسانی در هر دو کالبد زنانگی و مردانگی به کمال بایسته و شایسته خود برسد. 
جبران ضعف ها با احکام خاص 
باتوجه به ضعفهای کالبدهای مرد و زن و مقتضیات هر یک، لازم است تا احکام و قوانین به گونه ای تدارک دیده شود که نواقص جبران شود. بر این اساس، قوانین خاصی برای مرد و زن وضع شده تا نقاط ضعف هر یک از دو کالبد جبران شود. 
به سخن دیگر، کالبدهای زن و مرد، این گونه نیست که یکی در تمام جهات و ابعاد به کمال باشد و دیگری در تمام ابعاد به نقص باشد؛ بلکه هر یک از دو کالبد زن و مرد همان اندازه که در برخی از ابعاد و جهات کامل می باشد، در برخی دیگر دچار نقص و ضعف است از این رو، لازم است تا این نواقص و ضعفها به شکلی، جبران شود. احکام خاص و اختصاصی برای کالبدهای مرد و زن، در حقیقت برای تدارک نواقص و ضعف هاست تا روح انسانی در هر دو کالبد بتواند در شرایط مساوی و عادلانه مسیر شدن را بپیماید و خلافت الهی را در باطن جهان به دست گیرد. 
آموزه های وحیانی قرآن، یک مجموعه کاملی است که برخورد گزینشی با هر قطعه از قطعات آن می تواند به اصل این مجموعه و تأثیر و کارآیی آن ضربه بزند. بنابراین، هرگونه برخورد گزینشی و ایمان به برخی و کفر به برخی دیگر به عنوان راه سوم (نساء، آیات 150 و 151) عین کفر به همه آیات قرآنی است. اگر کسی بخواهد در سایه آموزه های وحیانی قرآن به خلافت انسانی برسد و جامعه سالم و قرآنی را برپا دارد، می بایست به همه آموزه های قرآنی به عنوان یک مجموعه واحد نگاه کند و نسبت به کوچک ترین آن ها به دیده انکار و رد ننگرد؛ چرا که نادیده گرفتن یک آموزه از آموزه های به ظاهر کوچک به معنای نقص کل است. اگر شمع کوچک ماشین اسلام را برداریم و آن را نادیده بگیریم، ماشین اسلام، ما رابه مقصد خلافت ربوبی نمی رساند. بر این اساس، لازم است تا همه آموزه ها به عنوان یک کل دیده شود و به درستی بر اساس آن عمل گردد. 
برخی از آموزه های قرآنی با توجه به کالبدهای روح در دنیا، وارد شده است. بر این اساس، لازم است تا به اختصاصات مرد یا زن توجه شود؛ زیرا هر یک از اینها، بخشی را تدارک می بیند تا جبران نقص کالبد روح شود و روح انسانی بتواند در یک شرایط متعادل و متناسب، خدایی و ربانی شود. 
تکریم و احسان، نوعی تدارک و جبران 
برخی از احکام قرآنی ناظر به حوزه فراتر از عدالت یعنی احسان است؛ چرا که لازم است به برخی از افراد در برخی از جایگاه ها یا زمان ها، توجهی خاص مبذول شود. این نگاه خاص که از آن به «احسان» یاد می شود، در یک نگاه کلان تر در زیر مجموعه عدالت مطلق قرار می گیرد؛ چرا که با احسان، شرایط عادلانه ای برای این افراد یا در این زمان های خاص آفریده می شود تا آنان نیز بتوانند در یک بستر و شرایط مناسب تری به کمالات خود دست یابند. 
به عنوان نمونه، خداوند از انسانها می خواهد تا به یتیمان و فقیران و مسکینان، توجهی خاص مبذول شود؛ چرا که شرایط روحی و روانی و یا اقتصادی یا جسمانی این افراد به گونه ای نیست که در شرایط متعادل به کمال شایسته و بایسته خود دست یابند. یتیم از نظر روحی و روانی فرو ریخته است، یا فقیر نمی تواند از امکانات مادی بدرستی بهره برد و یا مسکین به سبب ناتوانی جسمی از قدرت افتاده است. برای تدارک این افراد در این شرایط نامتعادل لازم است تا از سوی دیگران، احسانی صورت گیرد تا اینان نیز در شرایط برابر و متعادلی قرار گیرند و گامهای خویش را برای تعالی و کمال بردارند. 
همچنین خداوند از مردم خواسته است که بی توجه به دین و مذهب و فکر و عقیده مستضعفان، به کمک آنان شتافته و حتی در راه رهایی ایشان از ظلم و ضعف تحمیلی، به جنگ و مقاتله بپردازند؛ چرا که لازم است تا شرایط متعادل و متناسبی برای همه افراد جوامع بشری فراهم آید تا آنان نیز بتوانند به کمالات شایسته و بایسته خود در یک محیط مناسب و متناسب دست یابند. خداوند در این باره می فرماید: و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا؛ و چرا شما در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ همانا که می گویند: «پروردگارا، ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء، آیه 57) 
همچنین با توجه به شرایط پیری والدین، از انسانها خواسته است تا به جبران و تدارک آن بپردازند و با نیکوکاری و احسان به پدر و مادر به ویژه در زمان پیری، شرایط رشد و تکامل مناسب برای آنان را فراهم آورند. 
البته این توجه به والدین اختصاص به دوره پیری ندارد؛ چرا که والدین به سبب توجه خاص به فرزندان از بسیاری از مسئولیت های خود غافل می شوند و فتنه فرزند موجب می شوند تا گامهای درست و به هنگامی برای متاله و ربانی شدن برندارند، این جاست که توجه فرزندان به والدین می تواند نوعی تدارک و جبران را سبب شود و والدین را در مسیر شدن های کمالی یاری رساند. (اسراء، آیات 32 و 42) 
بر این اساس تکریم واحسان، نوعی جبران و تدارک وضعیت پیش آمده برای گروه های انسانی در دوره های زمانی خاص می باشد. 
گرامیداشت مقام مادر 
خداوند در آیاتی چند از جمله 63 سوره نساء، 151 سوره انعام و آیه 32 سوره اسراء، بر وجوب احسان و نیکی به والدین تأکید کرده است. احسان به پدر و مادر بارها از سوی خداوند سفارش شده است. (عنکبوت، آیه 8؛ لقمان، آیه 41 و نیز احقاف، آیه 51) 
سیرت الهی پیامبران که سرمشق انسانها برای رسیدن به مقاماتی چون مظهریت ربوبیت و خلافت انسانی است، بیانگر این توجه خاص به والدین بوده است.پیامبران از جمله حضرت عیسی(ع) به مادر خویش احسان و نیکی خاص روا می داشت. (مریم، آیات 23 و 43) 
از نظر خداوند، احسان به والدین، مقدم بر احسان بر هر کس دیگری حتی زن و فرزند است. (بقره، آیه 38 و نساء، آیه 63) 
در این میان مادر، مستحق احسان و نیکی بیشتر در مقایسه با پدر است؛ زیرا وی مدت سی ماه رنج بارداری و شیردادن و بیداری های شبانه روزی را تحمل کرده و سختی های آن را به جان و دل پذیرا شده است. (لقمان، آیه 41 و احقاف، آیه 51) از این رو، احسان به مادر توجه ویژه به او تنها جبران کننده بخشی کوچک از سختی ها و رنج هایی است که در طول سی ماه تحمل کرده است.(همان) 
اگر کسی بخواهد ذره ای کوچک از سختی ها و جانفشانی های مادر را تنها در مدت سی ماه بارداری و شیردادن، جبران کند، می بایست اصل شفقت و دلسوزی و مهربانی در رفتار را در پیش گیرد و کوچک ترین بی مهری نسبت به مادر روا ندارد. (مریم، آیات 13 و 23) 
از آن جایی که هر فرزندی بخشی از رنج و سختی را بر دوش والدین بویژه مادر انداخته است، لازم است تا این را تدارک بیند و عدالت را تحقق بخشد؛ از این رو، برای تدارک و رسیدن به درجه خدایی شدن، لازم است تا احسان به والدین را در راس امور زندگی خویش قرار دهد و آنان را دست مایه بهشت رفتن خود سازد. (احقاف، آیات 51و 61) 
خداوند در این آیات احسان به مادر را موجب پذیرش تمام اعمال نیک انسان در نزد خود و از عوامل موثر در شمول عفو خود نسبت به انسان دانسته است. 
اگر کسی بخواهد محبت الهی را جلب نماید، لازم است احسان به والدین و مادر را در برنامه خود قرار دهد؛ چرا که محبت الهی این گونه جلب می شود. (نساء، آیه 61) 
بنابر این جایگاه والدین؛ چنان والا و ارجمند است که انسان، بی توجه به شرک و کفر و فسق والدین، تنها به حکم پدر و مادر بودن، می بایست به ایشان تکریم و احترام کند. بنابراین، کفر و شرک مانع احسان نیست. (لقمان، آیه 41) 
خداوند در آیات 31 تا 51 سوره مریم، احسان به والدین و پرهیز از هرگونه نافرمانی نسبت به آنان را مهم ترین عامل در عاقبت بخیری سرشار از سلامت و امنیت برای انسان می داند و از فرزندان می خواهد تا برای فرجام نیک خود هم شده، به والدین احسان کرده و در احترام و تکریم آنان بکوشند. 
کسانی که در برابر ایشان گستاخی کرده و حتی از روی خستگی اف بگویند، خود را زیانکار خواهند یافت و در قیامت از اهل خسران خواهند شد. (احقاف، آیات 71 و 81) 
حق والدین ، حق الله  
باید توجه داشت که والدین به ویژه مادر در نظر خداوند از مقام و جایگاه والایی برخوردار است، لذا احکام خاصی برای رعایت آنان صادر شده است. از سوی دیگر، همین مقام والا در نزد پروردگار موجب شده تا استغاثه و دعای والدین به ویژه مادر تأثیر شگرفی در خوشبختی و بدبختی فرزند به جا بگذارد و تأثیر هدایتی خاص داشته باشد. (همان) 
از نظر قرآن، بر همگان است تا از والدین خصوصا مادر اطاعت کنند و تنها موردی که اطاعت از آنان جایز نیست، دعوت به شرک و بی دینی است که در این مورد با تکریم و احترام خاص، دعوت ایشان رد می شود، ولی همچنان لازم است تا احسان و تکریم آنان ادامه یابد و حتی توجه ویژه ای به آنان مبذول شود تا ایشان نیز به راه راست هدایت یابند. (عنکبوت، آیه 8 و لقمان، آیات 41 و 51) 
از نظر قرآن، پس از خداوند، تنها والدین هستند که می بایست مورد توجه ویژه قرار گیرند و سخنان ایشان مورد اطاعت قرار گیرد؛ چرا که حق والدین بر فرزندان همانند حق الله است. البته ناگفته نماند که فرمان پیامبران(ع) و امامان معصوم(ع) و اولواالامر صاحب شرایط، همان حکم الله است و تفاوتی با آن ندارد. از این رو گفته شده که پس از خداوند تنها حکم والدین است که همانند حکم الله می باشد. 
در بیان مقام مادر و ارزش های او سخن بسیار است. این که بهشت زیر پای مادران است یا مرد از دامن زن به معراج می رود، به خوبی جایگاه زن و مادر را نشان می دهد. پس هر کسی که درجه خدایی شدن را می خواهد، می بایست اطاعت و احسان مادر را فراموش نکند و در تکریم و احترام مادر و همچنین زنان صالح و مومن بکوشد، چرا که شرایطی که زن برای تعالی و کمال مرد فراهم می آورد، همانند سکوی پرتاب انسان به اوج های ربوبیت است. زنان با از خودگذشتگی و ایثار خود، مردان را به کمال می رسانند و موجب آرامش و امنیت روحی و روانی آنها می شوند تا به کمالات دست یابند؛ چراکه در بیوت است که نام خدا رفعت می یابد و از خانه و خانواده است که اوج و عروج آغاز می شود. (نور، آیه 63 و نیز اسراء، آیه 1) 
باشد با شناخت مقام زن و مادر، در تکریم و تجلیل درست ایشان با عمل صالح بکوشیم و فراتر از یک روز خاص برای زن و مادر، به روزهای زن و مادر بیندیشیم و هر روز ما روز مادر و زن صالح و مؤمن باشد و یک روز هم مادر را از یاد نبریم که از یاد بردن مادر به معنای دوری از بهشت است؛ چرا که به حکم خداوندی در آیات 51 و 61 سوره احقاف، احسان و تکریم و تجلیل از مادر، دست مایه بهشت رفتن آدمی است.



نوشته شده در سه شنبه 90 خرداد 3ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

هرچند که پیشرفت معنای فراگیر و عامی دارد که شامل همه ابعاد وجودی انسان و جامعه می شود؛ ولی در نظر نخست همانند هرچیز دیگری معنای متبادر به ذهن، پیشرفت های مادی، اقتصادی و دنیوی است؛ چرا که این گونه پیشرفت ها به چشم می آید و همانند هر ملموس دیگری مورد توجه بیشتر قرار می گیرد. 
پیشرفت و توسعه در تعریف آموزه های اسلامی باید همواره در سایه سار عدالت و به هدف تحقق بخشی آن باشد. از این رو در همه آموزه های اسلامی و قرآنی، هر حرکت بویژه اقتصادی می بایست با حاکمیت عدالت و در چارچوب آن انجام گیرد. 
جهاد اقتصادی زمانی می تواند به ثمر نشیند و معنای واقعی بیابد که به قصد تحقق عدالت و در مسیر آن باشد، ولذا توسعه و پیشرفت بی عدالت به معنای فساد و پسگرد خواهد بود. 
ابعاد جهاد اقتصادی 
جهاد اقتصادی دارای ابعاد چندی است که تحقق همه جانبه آن به معنای رسیدن به جامعه ایمانی و تمدن اسلامی است. از جمله مهم ترین ابعاد جهاد اقتصادی می توان به جنبه های تولیدی آن یعنی تولید ثروت اشاره کرد که مهم ترین ابزار این تولید باید تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری باشد. 
تولید ثروت به معنای واقعی آن مسئولیت و ماموریت همگانی بشر بویژه مومنان است؛ زیرا ثروت واقعی به معنای ایجاد امکانات بهتر و بیشتر برای همگان جهت دستیابی به اهداف آفرینش است. چنین ثروتی به سبب آن که همراه با آبادانی زمین و مسئولیت خلافت الهی بشر و پروردگاری و ربوبیت اوست، نمادی از متاله و خدایی شدن است.(هود، آیه 61) از این رو ثروت واقعی چیزی جز عبودیت و بندگی نیست؛ اما اگر این ثروت از حالت ابزاری به حالت تاصیل برسد و دنیا و مادیات برای بشر اصالت و ارزش واقعی یابد، خطرناک خواهد شد؛ زیرا جریانی را بر خلاف جریان اصیل آفرینش و اهداف آن پدید می آورد و زمینه های بی عدالتی و ستمگری و استکبار را فراهم می کند. 
آنچه نصیب و بهره هر انسانی در دنیا و آخرت خواهد بود، سعی و تلاشی است که در مقام عمل و در جهت آبادسازی و آبادانی زمین انجام می دهد و حقیقت خود را در مقام خدایی و مظهریت پروردگاری نشان می دهد. هرچه انسان بیشتر و بهتر سعی کند، خود بهتری را به نمایش می گذارد و این خود بهتر و برتر است که آبادانی را برای همگان از موجودات و آفریده های هستی به ارمغان می آورد و آنان را به کمال شایسته و بایسته ایشان می رساند. 
بنابراین، تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری و تصرف و تغییرات در موجودات جهان، از مهم ترین مسئولیت های بشر در گیتی است و این یکی از جنبه های جهاد اقتصادی است که در آموزه های قرآنی بر آن تاکید شده است. 
اما جنبه مثبت جهاد اقتصادی تنها در تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری و تجاری سازی خلاصه نمی شود، بلکه از مهم ترین ابعاد جهاد اقتصادی توزیع عادلانه این ثروت است. 
همان گونه که تولید ثروت می بایست به قصد ایجاد برابری و عدالت همگانی و دسترسی همگان به امکانات شدن های کمالی باشد، توزیع ثروت به شکل عادلانه نیز می باید مورد توجه قرار گیرد. 
ضرورت توزیع عادلانه ثروت 
در اقتصاد سرمایه داری، تولید ثروت ارزش دارد، ولی همان گونه که عدالت در تولید مورد توجه نیست، در مقام توزیع ثروت نیز از عدالت هیچ خبری نیست. تاکید بر جنبه عدالت در توزیع از آن جهت مهم تر است که در این مرحله، بی عدالتی بیشتر نمود می یابد؛ زیرا تولید ثروت نیازمند خبرگی و استعدادهای خاصی است و تنها خردمندان هستند که تولید واقعی ثروت را از طریق تولید علم و تبدل آن به فن آوری در اختیار دارند. خبرگان و خردمندان نیز بیشترین گرایش را به عدالت داشته و اهل انصاف هستند. در این میان اجحافی که صورت می گیرد در هنگام توزیع ثروتی است که تولید می شود؛ زیرا بسیاری از مردم به جهت تفکر استکباری و ستمگرانه خود، خواهان انباشت ثروت و تکاثر آن هستند و از توزیع عادلانه ثروت تولیدی جلوگیری می کنند، این جاست که جهاد اقتصادی معنای خاص می یابد و مدیریت اقتصادی در جهادی مضاعف می بایست از هرگونه خلل و اختلالی در توزیع ثروت جلوگیری به عمل آورد. 
خداوند در آیاتی از جمله آیه 7 سوره حشر از مانع جدی در سر راه جهاد اقتصادی به نام سرمایه داران و ثروت اندوزان و اغنیا سخن به میان می آورد. اینان مانع جدی در سر راه توزیع عادلانه ثروت هستند و اجازه نمی دهند تا سرمایه و ثروت در یک گردش سالم اقتصادی به جریان افتد. 
آنان اگر بتوانند می کوشند تا در همان آغاز منابع تولید ثروت از جمله ثروت های خدادادی زمین را در اختیار گیرند و با اعمال نفوذ از گردش سالم اقتصادی جلوگیری کنند. از این رو جهاد اقتصادی زمانی تحقق می یابد که ثروت های خدادادی به درستی در میان همگان توزیع شود و امکان دسترسی همه اقشار جامعه و مردم به منابع تولید فراهم آید. بر این اساس خداوند قوانینی را برای مهار تجاوز سرمایه داران پدید آورده است که از جمله آن قانون فی و انفال است. براساس این قانون الهی، منابع خدادادی چون معادن و دریاها و جنگل ها و نهرها و رودها و مانند آن در اختیار دولت اسلامی قرار می گیرد تا با توزیع عادلانه این منابع در میان اقشار مستضعف و فقیر جامعه، امکان بهره مندی از ثروت برای ایشان نیز فراهم آید. 
بنابراین، در جهاد اقتصادی می بایست به این جنبه توجه شود که همگان بویژه اقشار فقیر و مستضعف جامعه بتوانند از منابع تولید بهره مند شده و آن را به کار گیرند. 
البته روش های دیگری نیز برای مهار و مدیریت ثروت از سوی خداوند و اسلام بیان شده است که از جمله می توان به زکات و خمس و دیگر انفاق های مالی اشاره کرد. این قوانین کمک می کند تا توزیع ثروت به شکل عادلانه در جامعه بشری صورت بگیرد. 
ثروت، ابزار اصلاح و آبادی 
براساس آموزه های اسلامی هرگونه توسعه و پیشرفت زمانی صحیح و مناسب و اصلاح گرانه خواهد بود که در چارچوب عدالت و مبتنی بر آن باشد. بنابراین، اگر توسعه و پیشرفتی در جامعه با ظلم و ستم به اقشار پایین دست و ضعیف جامعه انجام گیرد، پیشرفت نبوده بلکه از آن به فساد و پسرفت یاد می شود. 
گنج های قارونی و ثروت انباشته در هر جامعه اگر در راستای رشد و توسعه و پیشرفت همگانی جامعه نباشد، از مسیر جهاد اقتصادی بیرون خواهد بود؛ چرا که چنین انباشت ثروتی به جای این که موجبات رشد و بالندگی فرد و جامعه شود، موجبات نابودی و تباهی خواهد شد. 
بیماری ای که از طریق تفکر قارونی در جامعه ایجاد می شود، نه تنها مسیر حرکت های اقتصادی را منحرف می کند و از اهداف و فلسفه آفرینش بازمی دارد، بلکه موجب می شود تا جامعه به نوعی خودباختگی برسد و انباشت بیشتر ثروت به یک بیماری همگانی تبدیل شود. این بدان معنا خواهد بود که ثروت به جای این که موجب آبادانی اهل زمین شود و خلافت انسانی را تثبیت کند، سبب فساد و تباهی جامعه و انسان می شود. 
اما اگر ثروت به درستی در جایگاه واقعی خود شناخته و مورد استفاده قرار گیرد، در آن صورت است که ثروت به ابزار اصلاح فرد و جامعه و کمال زمین و آبادانی آن تبدیل می شود. این آن چیزی است که می باید در جهاد اقتصادی همواره مدنظر قرار گیرد.



نوشته شده در شنبه 90 اردیبهشت 3ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

وظیفه اساسی شیعه بودن، اسوه قراردادن اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به طور کامل و مطلق است. بنابراین، شیعه گری به این است که ما هم عاشورایی شویم. وظیفه عاشوراپژوهی به معنای عاشورایی شدن و متحقق به عاشورایی بودن، دستور و فرمان الهی است. هر شیعه ای می بایست، چنان در عاشورا پژوهش و تحقیق کند که خود همه، حقیقت عاشورایی شود تا بتواند متحمل علوم اهل بیت (ع) گردد و به عنوان سلمان منا اهل بیت(ع) سرافراز شود. در غیراین صورت ادعای شیعه گری همانند ادعای کوفیان، دروغ و کذب محض خواهد بود. همانهایی که خود حقیقت را در بیابان سوزان طف و نینوا و کربلاء سر می زنند و در کوچه های کوفه بر شهیدان چون ابر بهاران می گریند .
نویسنده در این مطلب بر آن است تا چگونگی اجرای فرمان عاشورایی شدن و تحقق یافتن آن را توضیح دهد. با هم این مطلب را می خوانیم .
شیعه گری در احقاق حق و ابطال باطل
شیعه در فرهنگ قرآن، پیروی و اتباع تمام است. خداوند در قرآن حضرت ابراهیم (ع) را از شیعیان حضرت نوح(ع) معرفی کرده و می فرماید: و نّ م ن ش یعت ه ل براه یم ؛ و بی گمان، ابراهیم از پیروان اوست.(صافات ، ایه 83) حضرت ابراهیم(ع) حضرت نوح(ع) را الگو واسوه خود قرار داده و از مکتب توحیدی او پیروی می کرد .
البته از نظر واژه شناسی، شیعه به مفهوم گروه، دسته، حزب و جماعت است، امّا در فرهنگ قرآن و ادبیات خاندان وحی و رسالت(ع) این واژه به مفهوم انبوه مردم حق جو و حق طلبی است که به فرمان خدا، پیامبر(ص)، امیر مؤمنان(ع) و یازده فرزند برگزیده و پاک او را، پیشوایان آسمانی و جانشینان راستین پیامبر می دانند و در زندگی خویش برآنند که آنان را در اندیشه، عقیده، اخلاق و عملکرد الگو و اسوه خویش قرار دهند و به راستی رهرو راه خداپسندانه و عادلانه و انسانی آنان باشند .
ریشه تاریخی و خاستگاه این واژه و این مردم در درجه نخست خود قرآن و دریافت دارنده آن است و نخستین کسی که پیروان امیر مؤمنان را با این نام و عنوان مخاطب ساخت و به آنان مژده رستگاری و نجات داد، خود پیامبر خداست؛ برای نمونه: از پیامبر گرامی آورده اند که می فرمود: انّ علیّاً و شیعته هم الفائزون؛ به یقین علی(ع) و پیروان او همان کسانی هستند که کامیاب و رستگارند .
و نیز آورده اند: که امیرمؤمنان(ع) از بداندیشی و حسدورزی برخی به پیامبر خدا شکایت برد و آن حضرت فرمود: یا علی! انّ اوّل أربعه یدخلون الجنه أنا و انت والحسن والحسین و ذریتنا خلف ظهورنا، و احیاؤنا خلف ذریتنا، و اشیاعنا عن ایماننا و شمائلنا؛ علی جان! نخستین گروه چهار نفری که به بهشت پرطراوت و زیبای خدا وارد خواهند شد، من هستم و تو و به همراه ما حسن است و حسین؛ آن گاه نسل و تبار ما از پی ما خواهند آمد و از پی آنان دوستداران ما و شیعیان و پیروان ما در سمت چپ و راست ما وارد بهشت خواهند شد .
یکی از شاگردان حضرت صادق(ع) آورده است که روزی آن بزرگوار فرمود: هان ای مردم!شما را به خاطر این نام بلند و عنوان پرشکوه مژده رستگاری می دهم و به شما تهنیت می گویم. پرسیدم فدایت گردم به خاطر کدامین نام؟ فرمود: نام و عنوان شیعه. گفتم:سرورم برخی ما را به خاطر این نام و عنوان به باد نکوهش می گیرند. فرمود: آیا آیه شریفه را نشنیده ای که خدا در وصف ابراهیم می فرماید: و انّ من شیعته لابراهیم...به یقین ابراهیم از رهروان راه توحیدی نوح است؟! و یا به یکی از دوستان موسی این عنوان را می دهد و می فرماید: واستغاثه الّذی من شیعته علی الّذی من عدوّه؛ پس آن که از پیروان موسی بود، بر ضد کسی که از دشمنانش بود از موسی یاری خواست،(قصص، آیه15) با این وصف آیا چنین نام و عنوانی جای سرزنش دارد؟
مسئولیت شیعه بودن
نکته انسانساز و سرنوشت سازی که باید در این مورد بدان اندیشید، مسئولیت شیعه بودن است، چرا که بشارت نجات و رستگاری و این همه عظمت و افتخار تنها در گرو پیروی واقعی از امیرمؤمنان و فرزندان معصوم اوست و نه ادّعاهای میان تهی و لاف و گزافه های چندش آور و سوءاستفاده از واژه مقدس ولایت و پیروی از امامان نور؛ در گرو آراستگی به توحیدگرایی، تقواپیشگی، جوانمردی، آزادمنشی، اخلاص، ایمان، رعایت واقعی حقوق و حرمت و آزادی بندگان خدا و عدالت پیشگی و دادگری و مردم دوستی است و نه گفتار بدون عملکرد شایسته و یا در زبان و گفتار و شعار از خاندان رسالت دم زدن و در سیاست و اخلاق و مدیریت و عمل راه و رسم ظالمانه و ددمنشانه دشمنان پلید آنان را گام سپردن. انبوه روایات رسیده در این مورد این مسئولیت عظیم و سرنوشت ساز را به روشنی ترسیم می کند که برای نمونه تنها به یک روایت بسنده می گردد .
یازدهمین امام نور حضرت عسکری(ع) در وصف شیعیان و رهروان راستین راه خاندان وحی و رسالت فرمود: شیعه علی(ع) هم الّذین لا یبالون فی سبیل الله أوقع الموت علیهم أو وقعوا علی الموت، و شیعه علی(ع) هم الّذین یؤثرون اخوانهم علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه ، و هم الّذین لا یراهم الله حیث نهاهم، و لا یفقدهم حیث امرهم، و شیعه علی(ع) هم الّذین یقتدون بعلی(ع) فی اکرام اخوانهم...؛ شیعیان و پیروان راستین امیرمؤمنان(ع) آن کسانی هستند که در راه خدا هراسی به دل راه نمی دهند که مرگ به دیدار آنان بیاید و یا آنان به سوی مرگ شرافتمندانه و پرافتخار گام سپارند و آن را دیدار کنند؛ و نیز شیعیان آن حضرت کسانی هستند که برادران دینی و دوستداران عقیدتی خویش را بر خود می گزینند و آنان را بر خود مقدم می دارند اگرچه خودشان نیازی سخت داشته باشند. و نیز کسانی هستند که خدا آنان را در کار و جایی که هشدار داده است نمی بینند و به آنچه نهی شده اند نزدیک نمی شوند، و در کار و چیزی که آنان را فرمان داده است غایب
نمی گردند؛ کسانی هستند که در گرامیداشت برادران دینی و همنوعان خویش و رعایت حقوق و آزادی آنان به راستی کوشا هستند و در این راه به پیشوای عدالت و آزادی امیرمؤمنان اقتدا می کنند.(مجمع البیان، ذیل آیه)
شیعه واقعی می کوشد تا در مسیر حق باشد و در احقاق حق و ابطال باطل بکوشد. از این رو در
زیارت نامه، هر شیعی با امامان(ع) عهد می بندد که : انّی محقّ لما حقّقتم و مبطل لما ابطلتم(مفاتیح الجنان، زیارت جامعه) به این معنا که آن چه را شما حق دانستید و برای آن تلاش کردید تا احقاق نمایید، ما نیز آن را احقاق می کنیم و تحقق خارجی می بخشیم و آن چه را شما ابطال کردید ما نیز ابطال می کنیم .
در حقیقت شیعه ای که امامان(ع) را اسوه مطلق و کامل خویش قرار داده است، هدف هستی را به خوبی نیز دریافته است؛ چرا که می داند جهان میدان کارزار حق و باطل است و هر انسانی وظیفه دارد تا حق را بشناسد و در احقاق آن تلاش نماید و با شناخت از باطل به جنگ آن برود و آن را نابود سازد .
در زیارت جامعه به خوبی وضعیت یک شیعه واقعی که امامان(ع) را اسوه قرار داده ، تبیین شده است. در بخشی از این زیارت نامه شخص چنین در مقام شیعه گری با امام خویش عهد می بندد: انی مؤمن بکم و بما امنتم به،کافر بعدوکم و بما کفرتم به ،مستبصر بشانکم و بضلاله من خالفکم موال لکم و لاولیائکم مبغض لاعدائکم و معاد لهم سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم محقق لما حققتم مبطل لما ابطلتم مطیع لکم عارف بحقکم مقر بفضلکم محتمل لعلمکم محتجب بذمتکم معترف بکم مؤمن بایابکم مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم اخذ بقولکم عامل بامرکم؛ به هرچه شما ایمان دارید من هم ایمان دارم و به دشمنان شما و به هر چه شما کافر به آن و منکر هستید من هم کافر و منکر آن هستم و من به جلالت شان شما و به گمراهی مخالفان شما بصیر و معتقدم. شما و دوستداران شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن داشته و با آنهاعداوت می کنم. هر که تسلیم امر شما است با او تسلیم و باهر کس که با شما بجنگد جنگ خواهم کرد. هر چه را شماحق دانید حق می دانم و آنچه را باطل گردانید ابطال می کنم. من فرمانبردار شمایم و عارف به حق شما و اقرار به فضیلت و برتری شما دارم و متحمل و معتقد به مقام علم ودانش شما و متلبس به عهد ولایت شما و معترف به حقانیت شما هستم و تصدیق و ایمان به رجعت و بازگشت شما دارم و منتظر امر و فرمان شما و چشم به راه دولت حقه شما هستم و سخن شما را اخذ کرده و امر شما را کارمی بندم .
کوفیان مدعیان دروغین شیعه گری
با نگاهی به آموزه های قرآنی و روایی که در اشکال مختلف از جمله زیارت نامه ها و نیایش ها و ادعیه ها بیان شده ، به خوبی می توان دریافت که تنها کسانی می توانند مدعی شیعه گری باشند که امامان(ع) را در همه زندگی خویش اسوه قرار داده و سبک زندگی و سیره ایشان را سبک زندگی خویش کرده باشند .
چنین انسان هایی هستند که می توانند علوم اهل بیت(ع) را دریابند و محقق به علوم ایشان شوند و عنوان پژوهشگر اهل بیت(ع) را بر خود بگذارند. اگر کسی بخواهد مثلا عاشوراپژوه باشد، نخست می بایست ایمان به حقانیت عاشورا و راه عاشورائیان داشته باشد و سپس برای رسیدن خود به عاشورائیان تلاش و کوشش کند. در این صورت است که حقیقت عاشورایی را در خود تحقق بخشیده است. در این حالت است که می تواند متحمل علوم اهل بیت(ع) شود و با همه سختی و سنگین امر و حدیث ایشان، می تواند به عنوان شیعه و مومن واقعی آن را بردارد. امام صادق (ع) و دیگر امامان(ع) بارها گفته اند:حدیثنا(حدیث آل محمد) صعب مستصعب لا یحتمله(لایومن به) الا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للایمان؛ روایات و احادیث ما ( در برخی دیگرازروایات، امر ما) سخت و دشواریاب است به گونه ای که تنها فرشته مقرب و نبی مرسل و عبد مومن می تواند آن را تحمل کند و بردارد .
اگر شخصی بخواهد حقیقت ایمان و امر ولایت را درک کند، می بایست شیعه شود و برای شیعه شدن باید دقیقا گام در جای گام آنان گذارد و طابق النعل بالنعل عمل کند. اگر این گونه نباشد، همانند شیعه گری کوفیان خواهد بود که امام و ولی الله را می کشند و خود بر شهادت آن حضرت(ع) به گریه می افتند .
در روایت است که هنگام ورود کاروان اسیران و سرهای شهدای کربلا به کوفه، مردم کوفه به گریه و زاری و فریاد و فغان افتادند. زین العابدین علیه السلام بیمار بود و از بیماری ناتوان و به صدای ضعیف آهسته گفت: « اینان بر ما گریه می کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟»
شیعه امام کش، پس از کشتن امام خویش خود به عزاداری بر می خیزد و نوحه و فغان سر می دهد و صورت می خراشد و جامه می درد. چنین شیعی
نمی تواند ولایت و امر سخت و صعب آن را بفهمد و بردارد. اگر زمین وکوه ها با همه استقامت از پذیرش امانت الهی یعنی ولایت سرباز زدند، به ناتوانی خود اقرار داشتند، ولی این انسان کوفی مزاج، مدعی استقامت بر دین و احقاق حق و ابطال باطل است و همواره در فتنه ها بلکه در اوج شفافیت ها و شهادت ها، به ابطال حق و احقاق باطل روی می آوردو شمشیر برای احقاق باطل می زند و می کوشد تا حق را شهید و باطل را حاکم سازد .
از این رو دختران امیرمومنان(ع) شمشیر کلام از نیام کام بر می آورند و با سخن افشاگرانه، شیعه گری کوفی مزاجان را به نقد می کشند و زینب کبری و زینب صغری(ام کلثوم) در چند جا، خیانت کوفیان این مدعیان دروغین ولایت را رسوا می کنند. در گزارش ها و روایات است که حضرت زینب(س) در نقد شیعه گری دروغین و ولایت مداری کذب کوفیان و کوفی مزاجان می فرماید: ای مردم کوفه: ای گروه نیرنگ و دغل و ای بی حمیت ها؛ اشک چشمانتان خشک نشود، ناله تان آرام نگیرد! مثل شما مثل آن زنی است که تار و پود تافته خود را پس از محکم تافتن، رشته رشته کند و از هم بگسلد. شما سوگندهایتان را دست آویز فساد کرده اید. جز لاف زدن و دشمنی و دروغ چه دارید؟ بسان کنیزکان، چاپلوسی نمودن و همچون دشمنان ،سخن چینی کردن و همانند سبزه ای که بر روی فضولات حیوانی می روید و یا گچی که روی قبرها را با آن آرایش می دهند « ظاهری زیبا باطنی گندیده دارید ».
برای خود بد توشه ای پیش فرستاده اید که خدا را بر شما به خشم آورد. عذاب جاودان او را به نام خود رقم زدید. آیا گریه می کنید؟! آری، بگریید که شایسته گریستنید.بسیار بگریید و اندک بخندید که عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد، ننگی که هرگز نتوانید شست .
چگونه می توانید این ننگ را از خود بشویید که فرزند خاتم انبیاء و سید جوانان اهل بهشت را کشتید. آنکه در جنگ ،سنگر شما و پناه حزب و دسته شما بود و در صلح، موجب آرامش دل شما و مرحم گذار زخم شما و در سختیها پناهگاه شما و در جنگها و ستیزها مرجع شما بود.چه بد است آنچه برای خویشتن ،پیش فرستاده اید و چه بد است آن بار گناهی که بر دوش خود گرفته اید برای روز قیامت، نابودی بر شما باد! و سرنگونی بر شما باد! کوشش شما به نا امیدی انجامید و دستهای شما برای همیشه بریده شد و کالایتان » حتی در این دنیا » زیان کرد. خشم پروردگار را برای خود خریدید و خواری و بیچارگی شما حتمی شد .
می دانید چه جگری از رسول خدا شکافته اید و چه پیمانی را شکستید و چه سان پردگیان حرم را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از او دریدید و چه خونی ریختید؟ کاری بس شگفت کردید که نزدیک است از هول آن آسمانها از هم بپاشد و زمین بشکافد و کوهها متلاشی شود. مصیبتی است دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته است و در بزرگی و عظمت همانند در هم فشردگی زمین و آسمان است .
آیا در شگفت می شوید اگر در این مصیبت
جان خراش چشم آسمان، خون ببارد؟! هیچ کیفری از کیفر آخرت برای شما خوار کننده تر نیست. و آنان
( سردمداران حکومت اموی ) دیگر از هیچ سویی یاری نخواهند شد. این مهلت، شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتاب زدگی در کارها پاک و منزه است و از پایمال شدن خون نمی ترسد و او در کمین ما و شماست.
زیارت جامعه، اصول عاشوراپژوهی
هر کسی بخواهد اصول شیعه گری و ولایت مداری را بداند و متحمل علوم آل الله (ع) شود و امر صعب و مستصعب اهل بیت(ع) یعنی ولایت ایشان را متحمل شود و بدان ایمان آورد، می بایست به زیارت جامعه
به عنوان راهنمای ولایت مداری و شیعه گری واقعی بنگرد. اگر کسی بتواند به هر یک از اصول کلیدی بیان شده در این زیارت نامه عمل کند، متحقق عاشورا شده و به عنوان عاشوراپژوه واقعی جلوه می کند. در این هنگام است که می تواند در مسیر عبودیت با ریسمان و حبل الله و عروه الوثقی محکم الهی که میان زمین و آسمان الوهیت کشیده شده است، به مقام عبودیت برسد و متاله و ربانی شود .
بی گمان هر شیعه ای می بایست حقیقت عاشورایی را در خود تحقق بخشد. برای این منظور لازم است اصول آن را که در زیارت هایی چون زیارت جامعه است بشناسد و بدان مومن شود و در این مسیر گام بردارد. آن گاه است که در مجالس یزیدیان هر زمان عاشورائیانی خواهند بود که شمشیر حق از نیام برمی کشند و به احقاق حق و ابطال باطل در هر سرزمین و زمانی می پردازند و فریاد بر می دارند که کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا .
این گونه است که هر متحمل علوم اهل بیت(ع) و هرعاشورایی چون زینب (س) در مجلس یزیدیان زمان فریاد بر می آورد: سپاس خدایی را که سزد که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و خاندان او باد. خدای تعالی راست گفت که فرمود : عاقبت آنان که کار زشت کردند، این بود که آیات خدا را تکذیب نموده و آن را به سخره گرفتند .
ای یزید، اکنون که به گمان خویش بر ما سخت گرفته ای و راه اقطار زمین و آفاق آسمان و راه چاره را به روی ما بسته ای و ما را همانند اسیران به گردش در آوردی ، می پنداری که خدا تو را عزیز و ما را خوار و ذلیل ساخته است ؟ و این پیروزی به خاطر آبروی تو در نزد خداست ؟ پس از روی کبر می خرامی و با نظر عجب و تکبر
می نگری و به خود می بالی خرم و شادان که دنیا به تو روی آورده و کارهای تو را آراسته و حکومت ما را به تو اختصاص داده است .
اندکی آهسته تر ! آیا کلام خدای تعالی را فراموش کرده ای که فرمود : گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند مهلتی که به آنان دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود ، بلکه مهلت برای امتحان می دهیم تا بر سرکشی بیفزایند و آنان را عذابی است خوار و ذلیل کننده ؟
ای پسر آزاد شده جد بزرگ ما ! آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و حرم رسول خدا (ص) را اسیر کرده و از شهری به شهر دیگر ببری ؟ پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنان را بگشایی که مردم چشم بدانها دوزند و نزدیک و دور و فرومایه و شریف ، چهره آنها را بنگرند ، از مردان آنان کسی به همراهشان نیست ، نه یاور و نه نگهدارنده و نه مددکاری .
چگونه می توان امید بست به دلسوزی و غمگساری کسی که مادرش جگر پاکان را جویده و گوشتش از خون شهیدان روییده ؟ واین رفتار از آن کس که پیوسته چشم دشمنی به ما دوخته است بعید نباشد و این گناه بزرگ را چیزی نشماری و خود را بر این کردار ناپسند و زشت بزهکار نپنداری و به اجداد کافر خویش مباهات وتمنای حضورشان را کنی تا کشتار بی رحمانه تو را ببینند و شاد شوند و از تو تشکر کنند !
شکیبایی باید کرد که دیری نگذرد که تو هم به آنان ملحق شوی و آرزو کنی که ای کاش دستت خشک شده بود و زبانت لال و آن سخن را بر زبان نمی آوردی و آن کار زشت را انجام نمی دادی !
بار الها! حق ما را بستان و انتقام ما را از اینان بگیر و بر این ستمکاران که خون ما ریخته اند عذاب خود را فرو فرست .
به خدا سوگند ای یزید ! که پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خود را پاره پاره کردی و رسول خدا را ملاقات خواهی کرد با آن بار سنگینی که بر دوش داری ، خون دودمان آن حضرت را ریختی و پرده حرمت او را دریدی و فرزندان او را به اسیری بردی ، در جایی که خداوند پریشانی آنان را به جمعیت مبدل کرده و داد آنها را بستاند .
و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده و نزد خدا روزی می خورند همین بس که خداوند حاکم و محمد (ص) خصم اوست و جبرئیل پشتیبان اوست و همان کس که راه را برای تو هموار ساخت و تو را بر مسلمین مسلط کرد بزودی خواهد یافت که پاداش ستمکاران چه بد پاداشی است و خواهد دانست که کدام یک از شما بدتر و سپاه کدام یک ناتوان تر است .
اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم ، اما من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ می دانم و تو را بسیار نکوهش می کنم ، چه کنم ؟ دیده ها گریان و دلها سوزان است .
بسی جای شگفتی است که حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شوند و خون ما از پنجه های شما بچکد ، پاره های گوشت بدن ما از دهان شما بیرون بیفتد و آن بدن های پاک و مطهر را گرگ های وحشی بیابان دریابند و گذرگاه دام و ددان قرار گیرند!
آنچه امروز غنیمت می دانی فردا برای تو غرامت است و آنچه را از پیش فرستاده ای ، خواهی یافت ، خدا بر بندگان ستم روا ندارد، به او شکوه می کنم و بر او اعتماد می جویم ، پس هر نیرنگی که داری بکن و هر تلاشی که می توانی بنما و هر کوششی که داری به کار گیر .
به خدا سوگند یاد ما را از دل ها و وحی ما را محو نتوانی کرد و به جلال ما هرگز نخواهی رسید و لکه ننگ این ستم را از دامن خود نتوانی شست ، رای و نظر تو بی اعتبار و ناپیدار و زمان دولت تو اندک و جمعیت تو به پریشانی خواهد کشید .
در آن روز که هاتفی فریاد زند : الا لعنه الله علی القوم الظالمین و الحمدالله رب العالمین سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا می خواهم که آنان را اجر جزیل عنایت کند و بر پاداش آنان بیفزایید، خود او بر ما نیکو خلیفه ای است و او مهربان ترین مهربانان است و فقط بر او توکل می کنیم .



نوشته شده در پنج شنبه 90 فروردین 18ساعت ساعت 8:0 صبح توسط علیرضا شعاعی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin